سفارش تبلیغ
صبا ویژن

amin1986

غرور یکشنبه 87/2/22 ساعت 11:59 عصر

جای رد پاتو من, نیستی و بوسه میزنم

 

اگه حتی تو جوابمو ندی

 

من بازم با عکس تو حرف میزنم

 

تسلیت من به تمومم اون دیگه دوستت نداره

 

سهم اون یه عشق تازه سهم تو طناب داره

 

پس تو اشکاتو نگه دار غم تو یکی دو تا نیست

 

پا نذار روی غرورت جای اون به زیر پا نیست

 

جای اون به زیر پا نیس...............................ت.


نوشته شده توسط: aminrezaei

دل یکشنبه 87/2/22 ساعت 11:52 عصر
گفتمش دل می خری؟! پرسید چند؟!

گفتمش دل مال تو تنها بخند.

خنده کرد و دل زدستانم ربود.

تا به خود باز آمدم او رفته بود.

دل زدستش روی خاک افتاده بود.

جای پایش روی دل جا مانده بود

نوشته شده توسط: aminrezaei

صبر یکشنبه 87/2/22 ساعت 11:48 عصر

مخور غصه که یارت خواهد آمد به دل صبرو قرارت خواهد آمد

برو در گوشه ای آسوده بنشین که آخر در کنارت خواهد آمد

 

تو را میخواهم و میبویم ای یار تو را میبوسم و میبویم ای یار

چرا این دوستی پنهان بماند همه گویند و خود میگویم ای یار

 


نوشته شده توسط: aminrezaei

آرزو یکشنبه 87/2/22 ساعت 11:48 عصر

ای کاش تو در کنارم بودی ، تا سرت را بر روی پاهایم میگذاشتم و دست در موهایت
میکردم و برایت آواز عاشقی را میخواندم !

ای کاش تو در کنارم بودی تا درد دلم را از نزدیک با چشمانت در میان میگذاشتم!

کاش فاصله ای بین ما نبود تا با هم به سرزمینی میرفتیم که تنهای تنها ولی با هم
بودیم!

کاش می توانستم آن اشکهایی که از روی عاشقی میریزی را با همین دستانم از
روی گونه های نازنینت پاک کنم!

ای کاش تو همان سایه من بودی که حتی لحظه ای نیز از من دور نبودی!

ای کاش کمی از اختیار دنیا در دستانمان بود که هیچگاه نمیگذاشتیم فاصله ای بین ما
به وجود آید!

ای کاش می توانستیم باز در کنار هم خاطره های شیرین بر جا بگذاریم!

ای کاش قاصدکی تو را در میان خود میگرفت و به سوی من می آورد!

ای کاش لحظه ها و ثانیه ها زودتر بگذرند ، و فصل ها و سالها زودتر از میان
چشمانمان عبور کنند تا این لحظه های تلخ دوری از صحنه زندگی مان محو شد!

کاش سفر نبود ، کاش چیزی به اسم دوری و فاصله نبود!

کاش میتوانستم از غم دوری تو اشک نریزم ، کاش می توانستم دلتنگ نشوم ، کاش
دلم سنگ بود و دوری و فاصله برایم معنایی نداشت ، کاش هیچ احساسی به لحظه
سفر نداشتم ، آری اصلا کاش عاشق نبودم!

کاش فردا که فرا میرسد تو را در کنار خودم ببینم ، کاش لحظه ای دیگر تو با فریاد
بگویی به سوی من می آیی!

کاش لحظه سفرت برایم یک خواب بود، کاش این دوری و فاصله برایم یک رویا بود!

کاش و ای کاش ، کاش کاش کاش ، ای کاش ! تا کی بگویم کاش؟
تا کی بنویسم و بر زبان بیاورم ای کاش!!!!!!!!

و ای کاش روزی فرا رسد که دیگر نگویم ای کاش، آن روز بگویم خدا را صدها مرتبه
شکر که در کنارتو هستم!

 


نوشته شده توسط: aminrezaei

گله ای نیست یکشنبه 87/2/22 ساعت 11:47 عصر

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

 گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی باید بروم حوصله ای نیست

 پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

 رفتی تو و دیگر اثر از چلچله ای نیست

 گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت 

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

 بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست....

نوشته شده توسط: aminrezaei

<      1   2   3   4   5   >>   >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
26039


:: بازدیدهای امروز ::
1


:: بازدیدهای دیروز ::
4



:: درباره من ::

amin1986

aminrezaei
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد من که می دانم که تا سرگرم بزم هستی ام مرگ من را گرچه بی رحمی و شتابان می رسد من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست بین مرگ و زندگی قول وقراری نیست نیست من که می دانم اجل ناخوانده یا بی دادگر سرزده می آید و راه فراری نیست نیست پس چرا؟ پس چرا عاشق نباشم؟پس چرا؟

:: لینک به وبلاگ ::

amin1986


:: پیوندهای روزانه::

بهاره [36]
[آرشیو(1)]


:: آرشیو ::

شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387



::( دوستان من لینک) ::

خاکستر
بهاره
با حال ترین و خفن ترین وبلاگ(دختر شیرازی

:: خبرنامه ::

 

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو