سفارش تبلیغ
صبا ویژن

amin1986

لحظه دیدن تو سه شنبه 87/9/26 ساعت 4:14 عصر
لحظه ی دیدن تو دنیا چه عاشقونه بود

 

شونه هات برام یه مرهم با یه آشیونه بود

 

 امدی اما چه زود رفتی نموندی واسه من

 

کمی از عشق و محبت تو نخوندی واسه من

 

کاش می شد وقت خداحافظی حرفی بزنی

  

 کاش به زخم دل من مرهم دردی بزنی

  

 حالا من موندم و تنهایی و این دل شکسته

  

تو که رفتی واسه من مونده همین صدای خسته

  

اگه زندگی برام یه روز خراب شه

  

یا که عشقت واسه من مثل سراب شه

  

 باز میگم دوست دارم


نوشته شده توسط: aminrezaei


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
26009


:: بازدیدهای امروز ::
1


:: بازدیدهای دیروز ::
0



:: درباره من ::

amin1986

aminrezaei
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد من که می دانم که تا سرگرم بزم هستی ام مرگ من را گرچه بی رحمی و شتابان می رسد من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست بین مرگ و زندگی قول وقراری نیست نیست من که می دانم اجل ناخوانده یا بی دادگر سرزده می آید و راه فراری نیست نیست پس چرا؟ پس چرا عاشق نباشم؟پس چرا؟

:: لینک به وبلاگ ::

amin1986


:: پیوندهای روزانه::

بهاره [36]
[آرشیو(1)]


:: آرشیو ::

شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387



::( دوستان من لینک) ::

خاکستر
بهاره
با حال ترین و خفن ترین وبلاگ(دختر شیرازی

:: خبرنامه ::

 

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو